همسان سازی شامل ادغام عناصر جدید در یک سیستم است. اغلب در زمینه «همانسازی فرهنگی» مورد بحث قرار میگیرد، جایی که گروههای مهاجر تشویق میشوند تا فرهنگ، ارزشها و هنجارهای اجتماعی کشور میزبان خود را بپذیرند. این شامل کنار گذاشتن یا پنهان کردن جنبههای فرهنگ خود، مانند برخی غذاها، لباسها، زبان و سنتهای مذهبی است که ممکن است برای کشور میزبان ناآشنا باشد.
طرفداران یکسان سازی استدلال می کنند که این امر هویت فرهنگی یکپارچه تر را تقویت می کند، تضادهای فرهنگی را به حداقل می رساند و فرصت های اجتماعی و اقتصادی بیشتری را برای مهاجران فراهم می کند. این مقاله مدلهای نظری جذب را بررسی میکند و بررسی میکند که جذب از نظر عملی چگونه است. سؤال اصلی که به آن پرداخته می شود این است که آیا حامیان همسان سازی در ادعای مزایای آن درست می گویند یا اینکه همسان سازی منجر به تبعیض و فرسایش تنوع فرهنگی می شود؟
درک نظریه همسان سازی فرهنگی
مفهوم همسان سازی فرهنگی تا زمانی که مردم از مکانی به مکان دیگر نقل مکان کرده اند وجود داشته است. در اوایل قرن بیستم، جامعهشناسان در ایالات متحده شروع به ایجاد نظریههایی در مورد همسانسازی کردند. دکتر نیکی لیزا کول این نظریه ها را در الف مقاله 2018 در ThoughtCo.
سه مدل نظری اصلی برای جذب وجود دارد و هر یک دیدگاه متفاوتی در مورد نحوه ترکیب و انطباق فرهنگ ها ارائه می دهد.
مدل دیگ ذوب: کلاسیک و جدید
مدل اول، ایالات متحده را به عنوان یک دیگ ذوب می بیند، جایی که همسان سازی فرآیندی گام به گام است. بر اساس این ایده، هر نسل بیشتر شبیه فرهنگ غالب می شود. در حالی که فرزندان مهاجران ممکن است برخی از سنتهای والدین خود را حفظ کنند، فرزندان خود و نسلهای بعد از آنها بیشتر احتمال دارد برخی از جنبههای فرهنگ پدربزرگ و مادربزرگ خود را کنار بگذارند. هدف نهایی این است که همه افراد جامعه فرهنگ یکسانی داشته باشند.
با این حال، این نظریه با انتقاداتی مواجه شده است. برخی از مردم آن را «انگلو-سازگار» می نامند. همچنین زمانی که فرهنگ غالب واضح و به راحتی تعریف شود، بهترین کار را دارد.
آسیب های نژادی/قومی: عواملی که مهم هستند
نظریه دیگری به همگون سازی از دریچه نژاد، قومیت و مذهب می نگرد. این نشان میدهد که همگونسازی یک فرآیند یکاندازه مناسب برای همه نیست. بسته به پیشینه افراد، ممکن است تجربه همگون سازی نرم تری داشته باشند، یا ممکن است به دلیل نژادپرستی و بیگانه هراسی، به ویژه برای مهاجران غیرسفیدپوست، با چالش هایی مواجه شوند.
زمانی که تبعیض مانع مهمی است، صرف یادگیری زبان و پذیرش ارزش های فرهنگی غالب ممکن است کافی نباشد. این نظریه بر پیامدهای فردی و اجتماعی زمانی تأکید می کند که برخی از گروه ها دارای مزایایی هستند در حالی که برخی دیگر با معایبی روبرو هستند.
همسان سازی تقسیم شده: مسیرهای مختلف برای گروه های مختلف
مدل همگون سازی تقسیم بندی شده استدلال می کند که گروه های مختلف مهاجر در بخش های مختلف جامعه جذب می شوند. زمانی که فردی به کشور جدیدی وارد می شود، دسترسی او به بخش های مختلف جامعه تحت تأثیر عواملی مانند وضعیت اجتماعی-اقتصادی قرار می گیرد. برخی از افراد از یک مدل جذب سنتی پیروی می کنند و به تدریج بخشی از جریان اصلی می شوند.
از سوی دیگر، دیگران ممکن است در بخشهای محروم جامعه از نظر اقتصادی جذب شوند و فرصتهایشان را محدود کنند. جامعه شناسان همچنین مسیر سومی را مطالعه می کنند که در آن افراد بسیاری از ارزش های فرهنگی خود را حفظ می کنند و در عین حال از نظر اقتصادی با موفقیت همسان می شوند. محققانی که بر مدل تقسیمبندی شده تمرکز میکنند، اغلب تجربیات مهاجران نسل دوم را بررسی میکنند.
همچنین خواندن: ناسیونالیسم و میهن پرستی چیست (ناسیونالیسم در مقابل میهن پرستی)
جذب در زندگی روزمره
همانندسازی یک مفهوم پیچیده است که توسط مدل ها آشکار می شود، و همچنین یک فرآیند طبیعی در زندگی واقعی است. این اغلب زمانی رخ می دهد که افراد با محیط های جدید سازگار می شوند و فرزندانشان به طور طبیعی به فرهنگ های متنوع عادت می کنند. با این وجود، تاریخ یکسان سازی با جنبه های نگران کننده ای آغشته است.
یکسان سازی اجباری بر جمعیت های بومی و مهاجران در مکان های مختلف تحمیل شده است و این امر جنبه تاریک تر این پدیده را برجسته می کند. بهعلاوه، همگونسازی ارتباط نزدیکی با مفاهیم نژاد و درک «دیگری» دارد. دو نمونه جنبه های منفی جذب را نشان می دهد:
1. میراث تاریک مدارس مسکونی کانادا
زمانی که اروپایی ها در کانادا مستقر شدند، به برتری فرهنگی خود اعتقاد داشتند. در تلاش برای "نجات" و "متمدن" مردم بومی، آنها یک پروژه اشتباه با عواقب ویرانگر را اتخاذ کردند. با الهام از ایالات متحده، سیستم مدارس مسکونی در دهه 1880 تأسیس شد و در سال 1920 برای کودکان بومی اجباری شد و هیچ جایگزینی برای آنها باقی نگذاشت.
منطق این بود که تنها از طریق یکسان سازی اجباری می توان بومیان و کانادا را رونق بخشید. مدارس با تحمیل لباس اروپایی، کوتاه کردن موهای کودکان، و اجازه دادن فقط به زبان انگلیسی و قطع رابطه با خانواده و فرهنگ، همسان سازی را تحمیل کردند.
کودکان آزار جسمی، عاطفی و روحی همراه با تغذیه و مراقبت های بهداشتی ناکافی را تحمل کردند. بین سالهای 1883 و 1997، بیش از 150,000 کودک به زور از خانههای خود برده شدند. آخرین مدرسه مسکونی درهای خود را تنها در سال 1996 بسته بود و بازماندگان هنوز با این تروما دست و پنجه نرم می کردند.
در سال 2015، گزارش نهایی کمیسیون حقیقت و آشتی این نتیجه تکان دهنده را فاش کرد که سیستم مدارس مسکونی اقدام به "نسل کشی فرهنگی" کرده است، با شواهدی که حاکی از واقعیت حتی جدی تر از نسل کشی واقعی است، زیرا گورهای دسته جمعی در مدارس مختلف کشف شد. در سال 2021، Tk'emlúps te Secwépemc اولین ملت تقریباً 200 محل دفن احتمالی در مدرسه مسکونی سابق Kamloops هندی را گزارش کرد که از طریق رادارهای نفوذی زمین کشف شد.
کمپین همسان سازی کانادا که به عنوان سودمند معرفی می شود، در عوض منجر به تخریب فرهنگ بومی، آسیب های روحی و از دست دادن غم انگیز جان کودکان شد. در حال حاضر، کانادا به دلیل نقض شدید حقوق بشر با حسابرسی مواجه است.
2. پارادوکس آسیایی-آمریکایی ها در ایالات متحده
تاریخ آسیایی ها در آمریکا داستان پیچیده ای از همسان سازی را باز می کند، یک پارادوکس را در ایالات متحده آشکار می کند. در حالی که اغلب به عنوان یک "اقلیت نمونه" مورد ستایش قرار می گیرند، آمریکایی های آسیایی آمریکایی به طور همزمان با برچسب "غیر قابل جذب" مواجه می شوند.
این پارادوکس به قرن نوزدهم بازمی گردد، زمانی که مهاجران چینی که در دهه 19 وارد شدند، در معرض تبعیض ضد آسیایی قرار گرفتند. آنها که به عنوان نیروی کار ارزان تلقی می شدند، در طول ساخت راه آهن بین قاره ای نقش باغبان، کارگران خشکشویی و کارگران راه آهن را بر عهده گرفتند. تنش ها تشدید شد و در قانون محرومیت چین در سال 1850 به اوج رسید، که تنها توسط قانون مگنوسون در سال 1882 لغو شد و به چینی ها مهاجرت محدود داد.
در یک سخنرانی در سال 2012 با عنوان "آسیایی ها در آمریکا: پارادوکس "اقلیت نمونه"دکتر مین ژو ادراکات منفی مهاجران آسیایی قبل از جنگ جهانی دوم را برجسته کرد و آنها را به عنوان خارجی های "دزدیک" با آداب و رسوم ناآشنا نشان داد. تبعیض در طول جنگ جهانی دوم، بهویژه علیه آمریکاییهای ژاپنی تشدید شد و به اردوگاههای بازداشت منجر شد. دکتر ژو این دوره را پیدایش اسطوره «اقلیت نمونه» میداند، زیرا آمریکاییهای چینی به دنبال تأیید وفاداری خود به ایالات متحده و فاصله گرفتن از آمریکاییهای ژاپنی بودند.
در طول جنبش حقوق مدنی، اسطوره الگوی اقلیت تثبیت شد و آمریکاییهای آسیایی را به عنوان نمونههایی از همسانسازی موفق نشان داد. با این حال، این تصور نه تنها گروههای اقلیت را از هم جدا میکند، بلکه تجارب گوناگون همه جزیرهنشینان آسیا و اقیانوس آرام را بیش از حد ساده میکند و تعصبات تاریخی را پنهان میکند.
رویدادهای اخیر، مانند افزایش نژادپرستی ضد آسیایی در طول همهگیری COVID-19، مرز شکنندهای را بین «اقلیت نمونه» بودن و تلقی شدن بهعنوان یک «خارجی» دائمی آشکار کرده است. علیرغم گامهای برداشته شده در جذب، آسیاییآمریکاییها به مقابله با تبعیض و خشونت ادامه میدهند و پرسشهایی را درباره کارآمدی همسانسازی بهعنوان یک مفهوم اجتماعی مطرح میکنند.
همچنین خواندن: تنوع فرهنگی چیست و چرا اهمیت دارد؟
دوفرهنگی در مقابل همسان سازی فرهنگی
هنگامی که یک فرهنگ مسلط اصرار دارد که همه با روش های آن مطابقت داشته باشند، جذب برای موفقیت ضروری می شود. این امر در موارد تاریخی مانند مدارس مسکونی کانادا و تجربیات آسیایی-آمریکایی ها مشهود است. با این حال، جذب کامل تنها گزینه نیست و همیشه بهترین گزینه نیست.
امتناع از جذب کامل می تواند منجر به انزوا و فرصت های از دست رفته شود. بنابراین، آیا حد وسطی وجود دارد؟
روانشناسی امروز دوفرهنگی را ترکیبی از پیشینه فرهنگی با تجربیات شخصی تعریف می کند. به جای اینکه احساس کنید بین دو فرهنگ دویده شده اید، به آشتی دادن آنها می پردازیم. تحقیقات ست شوارتز، استاد علوم بهداشت عمومی، نشان می دهد که دوفرهنگی می تواند منجر به عزت نفس بالاتر، اضطراب کمتر و روابط خانوادگی بهتر شود. جالب است که افراد کاملاً جذب شده اغلب با پیامدهای بدتری مواجه می شوند، پدیده ای که به عنوان «پارادوکس مهاجر» شناخته می شود.
به جای جذب کامل، مردم می توانند جنبه هایی از فرهنگ های مختلف را برای ایجاد یک هویت منحصر به فرد و رضایت بخش ادغام کنند. این رویکرد به افراد اجازه میدهد تا ضمن پذیرش تجربیات جدید، ارتباط خود را با میراث خود حفظ کنند.
نتیجه
وقتی مردم به فکر رفتن به یک فرهنگ جدید هستند، بسیاری اگر احساس کنند پذیرفته شده اند، احتمالاً دوفرهنگی را انتخاب می کنند. با این حال، برخی از مکان ها ممکن است مهاجران را از حفظ هویت فرهنگی خود منصرف کنند، یا قوانین خاصی در مورد آنچه قابل قبول است دارند. یک کشور ممکن است از غذاهای جدیدی که توسط مهاجران آورده می شود استقبال کند اما برای اعمال مذهبی آنها محدودیت هایی ایجاد کند. هرچه محدودیتها بیشتر باشد، افراد کمتر احساس استقبال میکنند و این باعث میشود که تمایل کمتری به حفظ هویت فرهنگی خود داشته باشند. علیرغم چالشها، ممکن است برخی از آنها راحتتر گذشته خود را رها کرده و کاملاً همسان شوند.
برای رونق دوفرهنگی، کشورها باید فعالانه از آن حمایت کنند. این امر مستلزم پرداختن به موضوعاتی مانند نژادپرستی و بیگانه هراسی است و تضمین می کند که فرهنگ های مختلف به جای به حاشیه رانده شدن، تجلیل می شوند.
سیستم های حمایتی باید ایجاد شود تا از تبدیل شدن تفاوت های فرهنگی به موانع موفقیت جلوگیری شود. این رویکرد نه تنها به شادی و رفاه افراد کمک می کند، بلکه فرهنگ های متنوع و غنی تر را در مقیاس وسیع تر پرورش می دهد. در نهایت، پذیرفتن دوفرهنگگرایی عمداً جامعهای را ایجاد میکند که در آن افراد با پیشینههای مختلف میتوانند به طور هماهنگ همزیستی کنند و جامعهای سالمتر و بانشاطتر را ترویج کنند.
پاسخ دهید